سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه ترقی

  سال 1285 خورشیدی نقطه ی عطف تاریخ ایران است.مبارزه و جنبش مشروطه ی ایران به ثمر نشست و نظام استبدادی دیرپای در برابر خواست ملت تمکین کرد. کشوری که فاقد ملت بود؛ تقاضای حاکمیت ملی کرد ، آزادی می خواست و پارلمان و حق رای و انتخاب. این ها مقولاتی بود که در فرهنگ ما پیشینه نداشت و هرچند در ظاهر واژگانی آشنا بودند اما معنای نوین آنها بسیار بسیار برای فرهنگ ما بیگانه بود. ملت ، آزادی ، پارلمان و از همه مهم تر کنستیتوسیون ، قانون و قانون اساسی در میان فیلسوفان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان ما اصلا شناخته و مفهوم نبود. این حادثه حادثه ی غریبی است. این حادثه زند گی ما ایرانیان را با آنچه در گذشته و تاریخ مان بود دگرگون کرد و اصولا نگاه و التفات ما به جهان و مردم تغییر یافت. گویی تازه پا به عرصه ی زندگی گذاشته ایم و تازه می خواهیم با فهم و شعور خود کم کم بر دو پای خویش در زندگی گام بزنیم. ایران و ایرانی و ملت ایران با جنبش مشروطه _ همان کنستیتوسیون_ به خود آگاه شد و نیروی فناناپذیر خود را کم کم در خود می یافت و تنها به دو چیز برای تحقق استعداد های نهفته و سر به مهر خود نیاز داشت تا بتواند آگاهی خود را تعالی دهد : آزادی و قانون . البته این دو مفهوم در فرهنگ سیاسی نوین از یک دیگر جدانشدنی اند و به همین دلیل یوسف خان تبریزی راه رهایی ما را از نکبت و بدبختی یک کلمه می داند : قانون. هنگامی که تا حدودی استبداد دیرپای را با مفاهیم جدید شناختند ، تازه دریافتند که استبداد فلان پادشاه نیست بلکه آن فرهنگ و سنتی است که چنین نظامی را پشتیبانی و توجیه می کند. کم کم روشنفکران دریافتند استبداد ریشه ی عمیقی در ناخودآگاه ما دارد. همین که با فشار جنبش مشروطه خواهان حاکمان سیاسی جابه جا شدند و ما هم صاحب دولت و نخست وزیر و وزیر و پارلمان و مجلس و رای و انتخاب شدیم ؛ کم کم با کمال تعجب دانستیم هنوز استبداد هنوز هم هست!؟ هنوز آزادی نیست! چرا؟ شاید اولین نکته ای که در جواب می توان گفت این است که این جنبش به دنبال یک فرایند طولانی تفکر سیاسی ، پدیدار نشده است و اصلا زمینه ی چنین تفکری در فرهنگ ما وجود ندارد. تا آغاز جنبش مشروطه خواهی کتاب ها و نوشته هایی که حاصل تفکر و تأمل سیاسی و فلسفی جدید باشد به تعداد انگشتان دو دست هم نمی رسد! آموزش که بنیاد چنین تحولی باید باشد هنوز بر مدار مکتب خانه ها و مدارس علمیه می چرخد و کاملا با دنیای جدید بیگانه و حتی مخالف است! با متلاشی شدن پوسته ی استبداد و سرنگونی عامل های آن تازه هسته ی سخت و غیرقابل انعطاف آن در برابر مان ظاهر می شود که از آن تعبیر به سنت می شود سنتی که هنوز در برابر فرهنگ جدید و تمدن جدید سرسختی می کند و تحولات جدید را با اکراه و اجبار می پذیرد. این جاست که نقادی منصفانه و منطقی سنت می تواند هم سنت و هم اندیشه جدید را پربار کند و البته این فرایند تنها به یک چیز نیاز دارد که آن هم مقوله ای مدرن است : آزادی بیان و عقیده. حال چگونه سنت و پیروان آن می توانند میانجیگری چیزی را بپذیرند که به آن اعتماد ندارند و شاید اصلا آن را وسیله ای برای نابودی خود تلقی می کنند؟ اندیشه ی ترقی تنها راه برون رفت از دنیای در شرف اضمحلال سنت است و البته اندیشه ی ترقی برای عبور و گذر از آن باید به نقادی منطقی آن بپردازد و در مقابل نیز سنت باید به منطق و داوری منصفانه تمکین کند و از چماق و فشار عوام به عنوان برهان قاطع جدا بپرهیزد. اما این دیالوگ بسیار سخت و گاه نا ممکن به نظر می رسد : چگونه سنت که صاحب و مالک کل فرهنگ و تمدن و اخلاق ما بوده و هنوز جاذبه های آن کم و بیش در زندگی ما به چشم می خورد ؛ در برابر اندیشه نو سر تعظیم فرود آورد؟ جالب آن که اندیشه ی ترقی ؛ اگر بخواهد بر تنها معیار منطق تکیه زند و به انتقاد بسنده کند ، فرایند نوسازی بسیار کند خواهد بود! اما چون با قدرت و بدون بحثی منصفانه  و منطقی با سنت وارد کارزار شود ، شک ندارم همان چیزی رخ خواهد داد که اکنون در دنیا رخ داده است : بنیاد گرایی . و برعکس اگر سنت با تکیه بر قدرت و بدون منطق و دیالوگ به جنگ اندیشه ی ترقی برود ؛ جامعه و فرهنگ جدید ما که واقعیت مسلم زمانه ی ماست ؛ استبدادی وحشتناک تر از استبداد پادشاهی را تجربه خواهد کرد و با شتاب مقبولیت سنت در آگاهی او رنگ خواهد باخت.




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 مرداد 28 :: 11:3 صبح :: نویسنده : yousofkhan tabrizi

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید