سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه ترقی

 

 

روزنامه اعتماد سه شنبه مورخه 29 مرداد 1392در شماره 2756 خود مطلبی را با عنوان "دولت دینی ؛ سیمای منحصر به فرد " از داوود فیرحی استاد دانشگاه تهران ؛ منتشر کرده است که شاید در نگاه نخست نکته ی تازه ای در آن یافتنی نباشد. بارها و بارها شنیده ایم و ما ایرانیان سالها ست که نه تنها شنیده ایم که دیده ایم و لمس کرده ایم و به عبارت بهتر با آن و در آن زیسته ایم. ایشان دولت اسلامی را دولتی دینی می دانند که معیار دینی بودن یک دولت را نیز استناد به دین و پذیرش مرجعیت دین در زندگی سیاسی می دانند. آیا ایشان می توانند مصادیقی از دولت های دینی ارائه دهند که اسلامی نباشند؟ کدامیک از ادیان مطرح در جهان را می شناسید که ادعای یک شاکله ی سیاسی برای حکومت ارائه داده باشند؟ حتی مسیحیت چنین ادعایی امروز ندارد! بوداییان و زرتشتیان ؛ هندوها ؛ حتی برخی فرق اسلام نیز چنین ادعایی ندارند هرچند هریک از ادیان چشمداشت ها و انتظاراتی از دولت ها دارند تا بتوانند آیین خویش آن طور که شایسته است به جا آورند.اما پرسش این جاست آیا چون دولتی چنین انتظاراتی را پاسخ می دهد و یا احترام می نهد آن دولت را باید اسلامی یا یهودی یا زرتشتی و ... نامید؟ مگر این که بگوییم چون در میان مسلمانان حکومت می کند دولتی اسلامی است اما اگر در میان مسیحیان باشد دولتی مسیحی است و الی آخر! حال آن که درباره ی بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی با آن که اکثریت با مسیحیان است چنین تلقی ای نادرست به نظر می رسد. به نظر می رسد مقوله ی برساخته ی دولت دینی تنها در جوامع اسلامی ؛ مصادیقش یافتنی است و گویا چنین تلقی ای تنها به ما مسلمانان منحصر می شود! اما اگر دولت دینی را به مثابه مجری شریعت بدانیم هرچند از تعریف قبلی بهتر است اما باز هم مصادیق آن اندک و باز هم گویا تنها به مسلمانان مربوط می شود. البته بسیاری از ادیان شریعت ندارند و اگر هم دارند نیازی برای اجرای آن به دولت نمی توانند داشت. کدام یک از مسلمانان امریکا در اجرای مراسم و شعائر مذهبی مشکل دارند تا این که دولتی مجری آن ها باشد؟ اما تعریف دولت دینی با فرمانروایان دینی مشکل را نه تنها حل بلکه دو چندان می کند چون نخست باید تلقی واحدی از دین ارائه دهیم و سپس دینی بودن یا نبودن فرمانروایی را تعیین نماییم. جالب این که نمی توان مصادیقی از آن در نظام های سیاسی امروز را نشان داد که چنین مفهومی معنا بیابد و اندیشمندان سیاسی آن را بپذیرند.  کدام دولت را در جهان می توان نام برد که فرمانروایان (کاربرد این واژه در فرهنگ سیاسی و مدرن امروز بی وجه به نظر می رسد) آن به جهت دیندار بودن خود دولت خود را دولتی دینی بدانند؟! تعریف و یا تلقی آخری که از دولت دینی مطرح می شود آن است که ساختار و روش دینی داشته باشد. آیا با گوناگونی تفسیرها و تلقی ها از دین _ البته جناب فیرحی فقط اسلام را مد نظر دارد و هیچ گاه از خود نمی پرسد دولت دینی غیر از مصادیق اسلامی نباید مصادیقی دیگر از ادیان متنوع جهان برای ما نشان دهد؟ تا از اعتبار یک مقوله ی سیاسی برخوردار شود؟_ چگونه می توان ساختاری عقلایی و منسجم و در عین حال مورد اتفاق را ارائه داد؟ و از همه مهم تر کدام مکانیسم برای اداره ی یک جامعه ی مسلمان ؛ اسلامی تر است؟ از بررسی تعاریف چهارگانه چنین درمی یابیم که دولت دینی و دولت اسلامی گویا حداقل در ذهن ایشان با یکدیگر نسبت تساوی دارند و بحث دولت اسلامی در ذیل دولت دینی چندان مستدل و حتی موجه نیز به نظر نمی رسد. از آنجا که مقولات یا مفاهیم کلی از انتزاع مفاهیم جزئی و نیز مصادیق حاصل می شوند غیر از اسلام چه مفهوم و مصداقی می توان برای کلیت این مقوله بیان کرد؟ آیا جناب فیرحی می توانند نظریه هایی از دولت در ادیان جهان ارائه دهند؟ به نظر می رسد دولت دینی تنها قبایی است که برازنده ی دولت اسلامی تلقی می شود.اما دولت مسلمانان یا دولت اسلامی را نمی توان با اشکال در امر فوق نادیده گرفت و از ارزش آن کاست. تنها می توان گفت مدلی کلی برای دولت دینی که غیر از اسلام مصداق داشته باشد ؛ یافتنی نباشد!؟

اکنون می توان مدلی و حتی مصداقی از دولت اسلامی ارائه داد که جناب فیرحی آن چهار برداشت را مطرح کردند :

1_دولتی که با هر شکل و ساختاری که در جوامع اسلامی بر قرار شود.

2_دولتی که مجری شریعت و تعالیم اسلامی باشد.

3_دولتی که فرمانروایان و حاکمان آن شرایط و اختیارات خاصی دارند طبق نصوص و احکام فقهی.

4_دولتی که شیوه استقرار حاکم در رأس هرم دولت و ساختار نظام سیاسی و روش های مدیریتی آن به وسیله ی دین بیان می شود.

وجه مشترک همه ی برداشت های فوق ، مرجعیت نصوص و احکام شرعی است. با کمی دقت آشکار خواهد شد که همان طور که اساس و بنیاد مشروعیت چنین دولت هایی است علاوه بر آن فقها و کارشناسان فقهی راهبران اصلی چنین دولت هایی خواهند بود و تردیدی نیست که بدون تفسیر و حجت های فقهی ایشان چنین دولتهایی از مشروعیت ساقط می شوند و چنین به نظر می رسد بدون علمای فقه گویی اساسا مشروعیت نخواهند داشت.

نکته ی جالب و برجسته این است که تمامی اشکال این دولت ها از ابزار و نهاد های سیاسی مدرن استفاده می کنند. هنگامی که تفاوت های دولت اسلامی را با دولت غیر اسلامی و مدرن مقایسه کنیم پرسش های بنیادی بی جوابی آشکار می شود. دکتر فیرحی این تفاوت ها را در نه مورد مطرح کرده اند که بسیار روشنگر خواهد بود :

الف.رییس دولت با واسطه یا عام از جانب خدا و دین تعیین می شود اما در دولت غیر دینی دمکراتیک به وسیله ی مردم . پرسش : در دولت اسلامی چه کسی و یا چه کسانی شایستگی ابراز نظر در این باره خواهند داشت ؟ پاسخ : مجتهدان و علمای فقه

ب.قوانین دولت اسلامی مبتنی بر احکام شرعی است اما دولت غیر دینی مبتنی بر عرف و عقل بشری. پرسش : چه کسی یا چه کسانی احکام شرعی را استنباط می کنند و یا تطبیق می دهند ؟ پاسخ : مجتهدان و علمای فقه

ج.معرضه با رییس دولت اسلامی مجازات شرعی و عقاب اخروی دارد اما در دولت غیر دینی تنها مجازات دنیوی. پرسش : چه کسی و یا چه کسانی مجازات های این معارضه را تعیین می کنند؟ پاسخ : مجتهدان و علمای فقه.

د.اطاعت از حاکمان اسلامی واجب شرعی است اما در دولت غیر دینی غیر شرعی و مدنی است. پرسش : چه کسی و یا چه کسانی این وجوب شرعی را تشخیص می دهند ؟ مجتهدان و علمای فقه.

ه.قوانین دولت اسلامی جنبه ی قدسی دارند و الهی دارند. اما قوانین دولت غیر دینی بشری است.

و.کتاب و سنت پیامبر(ص) که اساس قوانین است ؛ جاودانه و تغییر ناپذیر است. اما قوانین غیر دینی قابل تغییر است.

ز. عزل و نصب حاکم یا حاکمان دولت اسلامی مانند دولت های غیر دینی با مردم نیست. پرسش : چه کسی و یا چه کسانی صلاحیت چنین کاری را دارند؟ پاسخ : مجتهدان و علمای فقه.

ح.شرط زمانی برای حاکمان اسلامی معنا نخواهد داشت اما در دولت های غیر دینی بر اساس قانون و عرف جامعه ، محدودیت زمانی برقرار است.

ط. وظیفه ی حاکم اسلامی اجرای شریعت و رضایت خداست و در مرحله ی بعد رضایت مردم.در دولت غیر دینی رضایت مردم اصل است.

ی. ولایت شرعی حاکم اسلامی در استفاده از امکانات مالی وسیع تر است. اما در دولت غیر دینی محدودیت اصل است.

همان طور که در بالا متذکر شدم چون مبنا نصوص و احکام شرعی است ، بنابراین تنها عالمان فقه می توانند احکام متناسب با مقتضیات زمان و مکان را استنباط نمایند و راهبر چنین دولتی باشند. چون دانش فقه بر محور قیاس و تمثیل می چرخد ، طبیعی است که موارد جزئی را از نصوص نتیجه می گیرد.تغییرات به هر ترتیبی شده یا در این قالب های ثابت می گنجند و یا به نحوی از آنها می بایست استنباط شوند. به قول فوکو بنیانگذاران سخنورزی (fondateurs de discursivite)در این دولت فقها هستند. بنابراین شاید بی وجه نباشد که بگوییم دولت اسلامی همان دولت فقهی یا ولایت فقیه یا فقهاست.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 مرداد 31 :: 7:3 عصر :: نویسنده : yousofkhan tabrizi

 

 

 

"اعانت و کمک هیچ پادشاه رعیت پرور ؛ هدایت و راهنمایی هیچ مقتدی الانام و ارشاد و همت هیچ پیر طریقت به قدر یک خردل در تهیه و تدارک لوازم ترقی و کمک بشری معنا نخواهد داشت. فقط واگذاردن انسان را به خود او برای پیروی طریق ترقی خود و یافتن راه کمال کافی است. تنها خواهشی که از هر رئیس روحانی و جسمانی باید کرد این است که بعد از این لازم نیست نه به زور چوب و نه با تجشم استدلال و نه با تازیانه ی طریقت ، کمال منتظره ی ما را به ما معرفی فرمایید. شما فقط اجازه بدهید که ما در تمیز و تشخیص خودمان بشخصه مختار باشیم و بعد از آن غدغن فرمایید که هواخواهان ترقی ملت طریق و راه آن را در روی ما سد نکنند".

صوراسرافیل شماره 12

26 رجب 1325ق /5 سپتامبر 1907

هنگامی که این بخش از روزنامه صور اسرافیل را خواندم ؛ مقاله " روشن نگری چیست؟ " ایمانوئل کانت در ذهنم تداعی شد و گویی نویسنده مقاله ی کانت را در نوشته ی خود با زبانی مردمی تر و رساتر بازتاب می دهد :

 

 

" روشن نگری خروج آدمی است از نابالغی ِبه تقصیر خویشتن خود. و نابالغی ؛ ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری.به تقصیر خویشتن است این نابالغی ، وقتی که علت آن نه کمبود فهم ، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری . دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش! این است شعار روشن گری."

"تن آسایی و ترسویی است که سبب می شود بخش بزرگی از آدمیان ، با آن که طبیعت آنان را دیرگاهی است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر رهایی بخشیده ، با رغبت همه ی عمر نابالغ بمانند ، و دیگران بتوانند چنین ساده و آسان خود را به مقام قیم ایشان برکشانند. نابالغی آسودگی است."

... و برای این که بخش بزرگ تری از آدمیان ( از جمله جنس لطیف به تمامی)به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک نیز بدانند، قیم هایی که از سر لطف نظارت عالیه بر آنان را بر عهده گرفته اند تدارک بایسته می بینند. اینان پس از آن که جانوران دستاموز را خوب تحمیق کردند ، سخت مواظبت می کنند که این موجودات سر به راه نکند از قفسک کودکی شان ، همان زندانی که ایشان برای شان فراهم کرده اند ، پا بیرون بگذارند."

روشن نگری چیست ؟

ترجمه سیروس آرین پور ، صص 17 و 18

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 92 مرداد 31 :: 12:32 صبح :: نویسنده : yousofkhan tabrizi

 

 

صدای رادیو ایران پس از پیروزی کودتای ننگین :

الو، الو! اینجا تهران  !
الو، الو! اینجا تهران  !
مردم   !
خبر بشارت آمیز!
خبر بشارت آمیز!
چند دقیقه ی دیگر سرلشگر زاهدی نخست وزیر پیام شاهنشاه را برای شما قرائت میکند.
مردم شهرستان های ایران بیدار و هشیار باشید!
مصدق خائن فرار کرده است.
هزاران نفر را در تهران امروز مصدق خائن به مسلسل بسته است!
مردم شهرستانها من که با شما سخن می گویم میراشرافی نماینده مجلس شورای ملی هستم.
مردم! امروز در تهران مردم قیام کرده و خانه مصدق، روزنامه ی اطلاعات روزنامه ی کیهان، روزنامه ی (نامفهوم) را آتش زده اند.
مردم! حسین فاطمی را قطعه قطعه کرده اند.

ملت عزیز ایران ! مردم شهرستان ها! این روز بزرگ تاریخی را از طرف مجمع مسلمانان مجاهد به همه ی شما تبریک می گویم.

جاوید شاه!
و چند صدای دیگر تکرار می آنند
جاوید شاه! جاوید شاه




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 مرداد 28 :: 5:46 عصر :: نویسنده : yousofkhan tabrizi

  سال 1285 خورشیدی نقطه ی عطف تاریخ ایران است.مبارزه و جنبش مشروطه ی ایران به ثمر نشست و نظام استبدادی دیرپای در برابر خواست ملت تمکین کرد. کشوری که فاقد ملت بود؛ تقاضای حاکمیت ملی کرد ، آزادی می خواست و پارلمان و حق رای و انتخاب. این ها مقولاتی بود که در فرهنگ ما پیشینه نداشت و هرچند در ظاهر واژگانی آشنا بودند اما معنای نوین آنها بسیار بسیار برای فرهنگ ما بیگانه بود. ملت ، آزادی ، پارلمان و از همه مهم تر کنستیتوسیون ، قانون و قانون اساسی در میان فیلسوفان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان ما اصلا شناخته و مفهوم نبود. این حادثه حادثه ی غریبی است. این حادثه زند گی ما ایرانیان را با آنچه در گذشته و تاریخ مان بود دگرگون کرد و اصولا نگاه و التفات ما به جهان و مردم تغییر یافت. گویی تازه پا به عرصه ی زندگی گذاشته ایم و تازه می خواهیم با فهم و شعور خود کم کم بر دو پای خویش در زندگی گام بزنیم. ایران و ایرانی و ملت ایران با جنبش مشروطه _ همان کنستیتوسیون_ به خود آگاه شد و نیروی فناناپذیر خود را کم کم در خود می یافت و تنها به دو چیز برای تحقق استعداد های نهفته و سر به مهر خود نیاز داشت تا بتواند آگاهی خود را تعالی دهد : آزادی و قانون . البته این دو مفهوم در فرهنگ سیاسی نوین از یک دیگر جدانشدنی اند و به همین دلیل یوسف خان تبریزی راه رهایی ما را از نکبت و بدبختی یک کلمه می داند : قانون. هنگامی که تا حدودی استبداد دیرپای را با مفاهیم جدید شناختند ، تازه دریافتند که استبداد فلان پادشاه نیست بلکه آن فرهنگ و سنتی است که چنین نظامی را پشتیبانی و توجیه می کند. کم کم روشنفکران دریافتند استبداد ریشه ی عمیقی در ناخودآگاه ما دارد. همین که با فشار جنبش مشروطه خواهان حاکمان سیاسی جابه جا شدند و ما هم صاحب دولت و نخست وزیر و وزیر و پارلمان و مجلس و رای و انتخاب شدیم ؛ کم کم با کمال تعجب دانستیم هنوز استبداد هنوز هم هست!؟ هنوز آزادی نیست! چرا؟ شاید اولین نکته ای که در جواب می توان گفت این است که این جنبش به دنبال یک فرایند طولانی تفکر سیاسی ، پدیدار نشده است و اصلا زمینه ی چنین تفکری در فرهنگ ما وجود ندارد. تا آغاز جنبش مشروطه خواهی کتاب ها و نوشته هایی که حاصل تفکر و تأمل سیاسی و فلسفی جدید باشد به تعداد انگشتان دو دست هم نمی رسد! آموزش که بنیاد چنین تحولی باید باشد هنوز بر مدار مکتب خانه ها و مدارس علمیه می چرخد و کاملا با دنیای جدید بیگانه و حتی مخالف است! با متلاشی شدن پوسته ی استبداد و سرنگونی عامل های آن تازه هسته ی سخت و غیرقابل انعطاف آن در برابر مان ظاهر می شود که از آن تعبیر به سنت می شود سنتی که هنوز در برابر فرهنگ جدید و تمدن جدید سرسختی می کند و تحولات جدید را با اکراه و اجبار می پذیرد. این جاست که نقادی منصفانه و منطقی سنت می تواند هم سنت و هم اندیشه جدید را پربار کند و البته این فرایند تنها به یک چیز نیاز دارد که آن هم مقوله ای مدرن است : آزادی بیان و عقیده. حال چگونه سنت و پیروان آن می توانند میانجیگری چیزی را بپذیرند که به آن اعتماد ندارند و شاید اصلا آن را وسیله ای برای نابودی خود تلقی می کنند؟ اندیشه ی ترقی تنها راه برون رفت از دنیای در شرف اضمحلال سنت است و البته اندیشه ی ترقی برای عبور و گذر از آن باید به نقادی منطقی آن بپردازد و در مقابل نیز سنت باید به منطق و داوری منصفانه تمکین کند و از چماق و فشار عوام به عنوان برهان قاطع جدا بپرهیزد. اما این دیالوگ بسیار سخت و گاه نا ممکن به نظر می رسد : چگونه سنت که صاحب و مالک کل فرهنگ و تمدن و اخلاق ما بوده و هنوز جاذبه های آن کم و بیش در زندگی ما به چشم می خورد ؛ در برابر اندیشه نو سر تعظیم فرود آورد؟ جالب آن که اندیشه ی ترقی ؛ اگر بخواهد بر تنها معیار منطق تکیه زند و به انتقاد بسنده کند ، فرایند نوسازی بسیار کند خواهد بود! اما چون با قدرت و بدون بحثی منصفانه  و منطقی با سنت وارد کارزار شود ، شک ندارم همان چیزی رخ خواهد داد که اکنون در دنیا رخ داده است : بنیاد گرایی . و برعکس اگر سنت با تکیه بر قدرت و بدون منطق و دیالوگ به جنگ اندیشه ی ترقی برود ؛ جامعه و فرهنگ جدید ما که واقعیت مسلم زمانه ی ماست ؛ استبدادی وحشتناک تر از استبداد پادشاهی را تجربه خواهد کرد و با شتاب مقبولیت سنت در آگاهی او رنگ خواهد باخت.




موضوع مطلب :


دوشنبه 92 مرداد 28 :: 11:3 صبح :: نویسنده : yousofkhan tabrizi
< 1 2

قالب بلاگفا

قالب وبلاگ

purchase vpn

بازی اندروید